کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
گیله مرد میگفت : نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛
نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...
هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...
و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...
سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوبید؟؟من برگشتم از اردو طرح ولایت شهرکرد..
جای همتون سبز...خیلی خوش گذشت..
چیزای خوبی یاد گرفتیم..مثلا یاد گرفتیم که میشه توی شب 3بار اتوبوس عوض کنیم !تا بگن جانیستو اون عقب اتوبوسم نباید بیشتراز 3نفر بشینه!ولی وقتی من جاموعوض کردمو از دوستام جداشدمو رفتم جلوی اتوبوس نشستم گفتن جا هستو تازه 2نفردیگه هم بهمون اضاف کردن!
ولی در کل اردوی خوبی بود..این اولین عکسیه که وقتی اتوبوسمون پنچرشد گرفتم، اتوبوس پسرا میخواست کمکمون کنه!!گفتیم نه مرسی:
اینم سره کلاساست که همه در حال چرت زدن بودیم!البته نور زیاد بود عکس درست نیوفتاد..ولی برا مسخره بازی نبودا!تا دیدم دوستام این شکلی خوابیدن عکس گرفتم:
اینم هنرنمایی بچه های بسیج شهرستان رامشیر..زرنگی کردم از اسم شهرشون عکس نگرفتم!
دوستام چندروز تو کف این بودن که چرا کلمه ی بزن روی ز نقطه نذاشته!!آخرسر خودم کشفش کردم گفتم انیشتینا نقطش همون شکلک زردس دیگه..دوره صورتشم همرنگ جمله کردن
به اینم فک کنم میگن شالیزار!! زمین های اطراف شهره سامان هست..کناره پل زمان خان
اینم خوده پل زمان خانه..
بردنمون بالاتر پیش مسافرا که خواب بودن سره صبحی!بدبختا ترسیدن یهو بیدارشدن کلی دختر بالاسرشون بود!
اینم قلعه چالشتر..
اینم هنر نمایی من و دختر عمم (استاد) که وبلاگ نویسه..اونم توی اردو بود..
اینم تو راه برگشته.....وای راستی من باز عقب نشسته بودم بعد راننده اومد خوابید پشت سرمون کمک راننده رانندگی میکرد(3تاراننده به چه دردی میخوره؟؟؟؟؟؟)خب بعدش که بیدار شد یهو کمک رانندش گفت شماها بیاین پایین!ترسیدم وحشتناک گفتم چیکارکردیم!!!!!!!!!!حلالیتم از دوستام طلبیدم!آخر دیدیم راننده میخواسته پیاده بشه!خب بعدشم راننده عصبانی بود گفت چه خوابی؟30نفرآدم هی حرف میزدن نذاشتن بخوابم
یه جمله بسیـــــــــــــــــــــــار قشنگی هم روی دیوار کلاسمون چسبونده بودن که میگفت:
باید وسط هفته بیایی آقا!
دیریست که جمعه های ما تعطیل است...
اینم یه چیزه آموزشی..
امام زمان(عج) هنگام مرگِ آخرین نائبشون در روی زمین بهش نامه مینویسه و میگه که تو آخرین نائب من روی زمین هستی و بعد از تو هیچ نائبی روی زمین ندارم..
و مردم باید تا وقتی که ظهور میکنم از کسی پیروی کنند که همون ولی فقیه هست..
و ما حالا بخاطره همین و دلایل دیگر باید به رهبرمون بگیم امام ..
چرا؟ چون امام به معنیه پیشوا هست..و حالاهم در غیبت اون امام ما باید از ایشون تبعیت کنیم..
پس برای سلامتی امام خامنه ای صلوات..
سلام..
خعیلی بده وقتی داری با ذوقو شوق که فردا میری اردووباباتم رضایت داده آماده میشی که بری دکتر این ورقه ای رو که با زحمت امضاشو از خانواده و ناظم مدرسه(فکرشو کن)اوووووووووف...بگیری بری که دکترم سلامتیتو تایید کنه بعد ببینی ورقهه نیستش!!!!!!!!
یعنی حالت میشه مث دیروزه مامانم!!مامانم نمیدونم چرابهش برخورده که ورقه نیستش!آخه من همش منت کشیدم تا امضاشو از بابامو ناظم مدرسه گرفتم اونوقت مامانم اعصابش بهم ریخته!!ولی انقد گشتم دنبال ورقه که دیگه الان کمدم شده مث دسته ی گل!
خب دیگه دیروزم فرمم پیدا نشدو امروز پاشدم رفتم بسیج فرمو گرفتم رفتم مدرسه دادمش به مدیر بعد 3ساعت امضاش کرده بعداومده یکی یکی گزینه هارو برام میخونه که اینا رو باید تو پر کنی!!آخه من بی سوادم؟؟ اومده یکی یکی کلمه هارو برام خونده..میگه:
اینجا که نوشته نام باید اسمتو بنویسی..اینجا نام خانوادگیتو اینجا.................
خب دیگه حالاهم که اومدم خونه و ایشالله امروز ساعت 6 عازمم.....حلالم کنید ها...(ولی نه با چاقو!!)
ایشالله آدم تر بشمو برگردم!نه اینکه همش بی خوابی بکشمو هیچ چیم یاد نگیرم!..وای خدا باز باید دوستای دیوونمو ببینم!دلم براشون تنگیده
امری نیست؟؟؟؟!
پس تا دهم خدانگهدارتون..
پ ن : یه سری هم به این یکی وبم بزنید...
سلام..
امروز رفتم مانتوشلوارو کیف مدرسه بخرم، کتاب مدرسه خریدم برگشتم!!
یه4سالی هست که تابستونو زمستونو بقیه ی فصل هادارم ازاین کیفم استفاده میکنم.خیلی دوسش دارم:).جنسش لیه.ولی دیگه پکیده توخودش بدبخت!
یه فکریم باید به حال این جامدادیا کنن!من از یه جامدادیم3سال استفاده میکنم چون چیزی شبیهش که تک باشه یا خوشگل پیدا نمیکنم!
کلا من معروفم به جامدادیام!پارسال همجنس جامدادیم یه دختری هم شالش اون جنسو رنگ بود!الآنم باید جامدادی بخرم!
کتابامو نشون مادربزرگم دادم میگم ایناعامل بدبختی منن!مامانم میگه عامل رسیدن به هدف هاهم هستن!گفتم هدف بخوره توسرم!
(البته خداکنه برسم به اهدام!)..دعا کنید..
از یه لحاظ ناراحتم که هم رشتم سخته (تجربی) هم من تنبلم!!هم اینکه مث فنیا نمیتونیم یه سال زودتربریم دانشگاه!
و از یه لحاظم خوبه که دیر تر میریم دانشگاه و بیشتر توحالوهوای مدرسه و دوستام میمونم
*راستی*..
به احتمال بسیاربسیاربسیار متوسط!(یعنی نه زیادونه کم)
هفتم میرم اردو بسیج طرح صالحین............کجا؟ شهرکرد
یه بار چندوقت پیش ازبسیج زنگیدن خونمون من طبق معمول خواب بودم!بعد مامانم بیدارم کرد گفت از بسیج زنگ زدن گفتن از کل شهر یه نفرو میخوان ببرن اردو!منم که مطمئن بودم اون یه نفر من نیستم اصلا حرکتی نکردم!بعد مامانم گفت تورو انتخاب کردن!وای داشتم ذوق مرگ میشدم!
مامانم گفت برو از بابات اجازه بگیر ببینیم چه جوابی بهشون بدیم(به بسیج)..
خب منم مث بچه های خوب پاشدم رفتم گفتم بابا زنگ زدنو اینا حالا میذارین برم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
با کمــــــــــــــــــــــــال آرامش گفت نه!
گفتم چرا؟..گفت اخلاقت بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آخه من کجام بداخلاقه!
خلاصه نذاشتن برم تا دوباره زنگیدن گفتن اون یه چیزدیگه بودحالا این طرح صالحینه میای؟اسمتو بنویسیم؟با دوستای اردو طرح صالحین پارسال که رفته بودیم خرم آباد قرار گذاشته بودیم که این اردو هم بریم..خب منم گفتم آره اسممو بنویسین...(حالا یه فکریم برا بابام میکردم!)
برا اینم رضایت نمیداد بابام..دیروز یه نمه راضی شد..خداکنه راضی بمونه تا برم اردو
پارسال که اردوگاهو گروه ما ترکوند! مسئول پشت مسئول هی میومدن تذکرمیدادن!حالا امسال شااااااااااااااااااید یه نمه آرومتر باشیم..
یعنی من میخوام مثل پارسال بی خوابی نکشم تا صبح!آخه همش کلاسه، پارسال نمیشد چرتم زد سره کلاس..آخی این شکلکه چقده خوشمله »
خب حالا یه انتقاد:
آقا،خانم،ما دانش آموزا چه گناهی کردیم که باید مث ابتداییمون هرسال یه رنگو بپوشیم؟؟!
میگن این کارو میکنن که اونایی که نمیتونن مانتو بخرن سخت بهشون نگذره!خب راستم میگین..
ولی اونایی که پول ندارنو نمیخرن مثلا امسال که مانتو خریدن میرن تنگش میکنن ساله دیگه هم میپوشنش!بعد وسطه سال مدیروناظم همونارو مجبورشون میکنن که برن مانتو بخرن!یعنی بالاخره باید برن بخرن...پ دیگه ما چرا باید هرسال یه رنگه مزخرفو بپوشیم؟هوم؟؟!گناه داریم خو.......
تازه از وقت کلاسمونم میگیرین تا اون دانش آموزایی که مانتوهاشونو تنگ میکنینو تنبیه کنین!(حالا نه منم چقد از این موضوعِ گرفتنه وقت کلاسناراحت میشم!!)
پیارسال پسر داییم با قیافه عصبانی اومده بود میگفت ایــــــــــــــــــنهمه سال یونیفرم مدرسه نداشتیم حالا که رفتیم سوم راهنمایی برامون ینوفرم گذاشتن اونم یه رنگی تو مایه های یاسی و بنفش!!!!!!!!!!!!
یعنی آخره ضایگی!!
این عکسم عکسه عروسکه خودمه:):
راستی راستی راستی ................
الان وبم یه جورایی شده همونی که میخواستم!
قالبش که با عنوانش همخونی داره..
اسلایدرم همونجایی که میخواستم هست..
آهنگشم قشنگه..یه روز یهویی به طور اتفاقی اون چندتا آهنگیو که دوس داشتمو توی نت پیدا کردم..
تشکر میکنم از خواهرم و شــــــاهد که طراحه قالبمه
.
.
پ ن : عکسا و مطالب مربوط به اردوی پارسالم توی آرشیو ها هستن..اگه دوست داشتین سری بزنید..
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
برای اولین بار از ادامه مطلب درست استفاده کردم!!
تو دوست داشتنی هستی اگر...
درد هایت تو را از دیدن درد های دیگران کور نکرده باشد.
تو زنده ای اگر...
امید های فردا برایت بیشتر از مشکلات دیروز اهمیت داشته باشد.
تو با شرافتی اگر...
آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بشماری...
تو آزادی اگر...
خودت را کنترل کنی،نه دیگران را.
تو بخشنده ای اگر...
بتوانی به همان زیبایی که می گیری،به دیگران ببخشی.
تو مهربانی اگر...
وقتی دیگران مرتکب اشتباهاتی می شوند که تو هم در خود سراغ داری،آن ها را ببخشی.
تو شادی اگر...
گلی را ببینی و به خاطر این زیبایی خدا را شکر کنی.
تو زیبایی اگر...
احتیاج به آینه نداشته باشی تا این را به تو بگوید.
تو ثروتمندی اگر...
هیچ گاه بیش از آن چه داری،نیاز نداشته باشی.
پای پنجره نشستم کوچه خاکستری باز زیر بارون من چه دلتنگتم امروز
انگار از همون روزاست حال و هوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
هوای شهر تو و بوی گلاب
پیچیده توی اتاقم مثل خواب
داره بدجوری غریبی می کنه
آخه جز تو دردمو کی می دونه
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره
اینم برا دانلود:
دانلــــــــــــــــــــــــــــود
نظرات دانشجویان مختلف در مورد سوسک...!
دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!
دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!
دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!
دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!
دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است!
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!
دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد!
دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!
دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!
دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!
دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!
دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!
دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد!
دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!
دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!
دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent
دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!
دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است!
دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!
دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!
دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!
دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!
دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست ، هیچکس تنها نیست