(خواندن این مطلب برای بچه های کوچک وخرخون ها توصیه نمی شود)
امروزصبح بعدازدادن امتحان توحیاط مدرسه دوستم ورقه های تقلبی روازتوجیبش دراوردوگفت:توطول سال همش دبیرامیگفتن تقلب نکنین آخرش سرامتحانات نوبت دوم گیرمی افتید؟ می خواین چیکارکنین ؟ولی حالابیان ببینن که چه راحت تقلبی میکنیم
سسسسسسللللللللامممممممم
من تاپنجشنبه مورخ 12/3/1390امتحان دارم یعنی کلادوامتحان دیگه مونده که یکیشون فرداست که زبان فارسیه وخییییییییللللللییی سخته واون یکی هم شیمی که موقع خوندن آسونه ولی سرجلسه ی امتحان یه سوالات عجق وجقی میارهههههه که آدم میفهمه که شیمی هم سخته خلاصه بعدازدادن امتحانام دیگه بیشترآپ میکنم ولی تاحالاشم من هرروزتواینترنتو وبمم.
bay
سلام
نزدیک امحانات نوبت اول بودکه یه حرکت اکشن تومدرسه انجام دادم یعنی ازپنجره ی یکی ازکلاسا پریدمو پام شکست (متن کاملشویعنی باجزئیاتش میتونیدتوصفحه ی4 یا5 وبم بخونید)حالاروزاولی که رفته بودم که اولین امتحان نوبت دومو بدم یکی ازبچه هایادخاطرات کرد .حالامنم تواینترنت بودم یادهمون خاطره ام افتادموگفتم بنویسم که بدونیدآخه اون موقع که پام شکسته بودزیادوبلاگم بازدیدکننده نداشت
ههیی
بالاخره ماهم گیرافتادیم منظورم اینه که پس فردا امتحان ادبیات فارسی داریمو توطول سال هم که کم کاری فراوان کردیمو فقط سرکلاس نعره وجیغ وچرت وپرت میگفتیم انقدرکه حالانمیدونم چه جوری شروع کنم به خوندن .وجدانن درس سختیه حالامن که خوبه یه خرده نه بیشترهاتوطول سال درس خوندم ولی بقیه بچه ها چی هیچی!!!!!!
امتحان زبان فارسی که سخت تره خلاصه التماس دعای فرااااااااااااااااااوان دارم دلمم بدجوری گرفته اگه منم که میخوام خودکشی کنم
سسسسسسسسسلللللللللللللللللللاااااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممممممممممممم.
بنده تویکی ازمطالب وبلاگم حدسیاتمودرمورداین که روزچهارشنبه سرکلاس ادبیات ممکنه چه اتفاقی بیفته نوشته بودم وحالا....
امروزچهارشنبست وسرکلاس ادبیات طبق معمول جشن گرفته بودیمونعره میکشیدیم تااین که یکدفعه مدیرمثل عزرائیل ظاهرشدوهرچی ازدهنش دراومد نثارمون کردکه:صداتون تادفترمیادو من فکرکردم که دبیرسرکلاستون نیستو کلاسای دیگه شاکینو (من برای دبیرتون وخودتون متاسفم)وازاین حرفاراستی گفت شماواسه دبیرتون احترام قائلید؟که یکی ازبچه هانسبتاآروم گفت نه ولی مدیرشنید.ازکلاس انداختش بیرون بعدش هم که دانش آموزه اومدتوکلاس خودش اعصاب نداشت ورفت بیرون .ولی دبیرمون ازجمله آخری که مدیرگفته بود:(واسش متاسفه) بدجوری شاکی بودوسرماهاخالی کرد.
تازه ازهمه باحال ترش اینه که بیچاره اون دانش آموزی که تازه اومده بودتوکلاس وداشت ازماهامیپرسیدکه چی شده دبیرمون دیدش که داره حرف میزنه وزدششششششششششش
راستی .راستی .مدیرکه اومده بودگفت که به هممون معدل 18 میده ولی دیگه نمیدونم که منظورش معدل بودیاانضباط
حالابه نظرشما بایدواسه یه همچین دبیرایی روزمعلموجشن گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوباره روزمعلم رسیدوبایدچاپلوسی های دانش آموزان روببینی وپوزخندبزنی
اوه اوه اوه روزچارشنبه روبایدببینیدکه بچه هاواسه معلم ادبیات چیکارمیکنن همین طوریش بچه هاواسه خنده یه عالمه تعریف وتمجیدمیبندن به پای معلم ادبیات حالافکرکنین روزمعلم چه غوغایی بشه
من که دوست دارم واسه کادوی روزمعلم به معلم ریاضیمون یه معادله عجق وجق وسخت بدم تانتونه حلش کنه وبفهمه چی میکشیم وضایع شه
ولی لطفادبیران ومعلمان عزیز وفک وفامیلاشون وهمچنین شاگردای حلقه به گوششون ناراحت نشن خودمم فامیل معلم دارم که خیلی هم خوب درس میدن ولی خوب این حرف دلم بودکه بایدمیگفتم راستش یه زمونی منم ازبعضی ازمعلما خوشم میومدولی حالاکه فکرشومیکردم دیدم که ازمعلمای مدرسه جدیدم خوشم نمیاد.
راستی یکی ازمعلمامون گفته که جلسه ی آخرکلاسشومی پردازه به آموزش صحیح تغلب که دانش آموزان انقدرضایع تغلب نکننخداکنه که موثرواقع بشه
ولی حالاباتمام این چیزابازم وظیفه خودم میبینم که به تمام معلمای دنیابگم که:
معلم روزت مبارک
سلام
امروزرفتم مدرسه ومسابقه علمی دادم پوستم کنده شدتاجوابارودادم بی چاره ازاون شیفتیا واسه کلاس تقویتی روزجمعه پاشده بودن اومده بودن مدرسه ولی بادوستابودن یه حال دیگه ای رومیده بیشتربچه هاهم واسه مسابقه نیومده بودن خلاصه موقع برگشتن توراه یه پرایدی بودکه روی سپرش نوشته بودن:
همه ازمرگ می ترسن من ازرفیق نامرد
جمله ی قشنگیه نه؟
بالاخره حال کفشم خوب شدودیگه پامونمیزنه .خودبه خودخوب شدهاولی یکی دومشت هم بابام بش زدتایه کفشه حرف گوش کن شدخلاصه اگه کفشموچشم نزنم امروزخیلی راحت باش رفتم مدرسه راستی ولادت حضرت زینب هم مبارک باشه.
بابامردم بااین کفشای عیدم ازعقب وجلوپامومیزنه انگشتام که دیگه بی حس شدن پشت پامم که دردمیکنه حالاخداروشکرکه فقط یه لنگشون اینجوریه شایدازاینه که مردم تومغازه هی کفشمو پرومیکردن تازه منوبگوکه می خواستم یه شماره تنگ ترشو بخرم (خداروشکرکه تنگشونخریدم)راستی فرداتولددوستمه گفتم براش ببیی بخرم که با بع بعش حال کنه (اسباب بازیشومیگم هاازاوناکه داداشم بهم عیدی داد)که مامانم میگه واسه هدیه دادن گرونه وداداشم میگه :کوچیک ترش هست که ارزونتره خلاصه میدونم که این حرفانه به دردشمامیخوره ونه من وبااین حرفاپادردم خوب نمیشه ولی دیگه این دلنوشته یا دستنوشته ی خودمه /پس برو حالشو ببر/