ســـــــــــــــــــــــــــــلام
خوبیـــــــــــــن؟
امروز رفتیم اردو .فک کنم آخرین اردو دوران دبیرستانم بود.
از 10 نفری که از کلاسمون قراربود بیان فقط 6 نفر اومدن.همین باعث شد با هم باشیم 6 نفرمون+(دخترخاله دوستم که سال اوله) و بهمون خوش بگذره...چشمام درد گرفت انقد عکس گرفتیم!
اول با گوشی دوستم فیلم میگرفتیم(مسخره بازی)بعد دیدم کیفیتش پایینه گفتم با گوشی من بگیریم.یه فیلم گرفتیم دیدیم از بس حجم و کیفیت فیلم گوشی من بالاس که رو گوشی بقیه نمیخونه.
داشتیم یخ میزدیم،به خودم نزدیک بود لعنت بفرستم که چرا دست کشام رو نیووردم با خودم.ساعت 10انگار چندتا از بچه ها رفته بودن پیش معلما از سرما مث یخ شده بودن برا همین زنگیدن به راننده اتوبوسا گفتنشون زودتربیاین ساعت12
تو این دو ساعت اتفاقا هوا عالی شد خورشید یکم درومد....ولی خب دیگه اتوبوسا اومده بودنو ما هم برگشتیم.
یه مدرسه ابتداییِ روستایی رو اورده بودن مختلط ! از هرکی میپرسیدیم مال کجایین؟یه نگاه پر ادعا بهمون مینداختن مث بووووق سرشونو مینداختن پایین(بالا)میرفتن. از بس پرسیدنشون از کجا اومدین فک کردن عاشق چشم وابروشونیم برامون کلاس میذاشتن.
یه پسربچه فسقلی بود یه هیکلی مراقبش بود همش.رفتیم باهیکلیه حرفیدیم گفت عربن.لهجشونم مث فیلما عربی بود.دوستم بش میگفت بابات چندتا زن داره؟ بنده خدا هنگ کرد گفت یکی! گفتش داداش داری؟گفت آره.گفتش خوشکله؟گفت نه
این که یه پاش رو میلس یکی بالا امین....خوشکل نیوفتاده(نسبت به اون فسقلیه این هیکلی).با لباس بلندش میکرد بدون ترس
عاقا یکیشون اومد هی میزد تو پشت این فسقلیه. نگاش کردم بار بعدی که اومد بزنه انقد پاشو برد بالا که خودش کله ملق زد افتاد زمین.انقد خندیدم بش
دوستای این پسره امین که باهاش حرف میزدیم حسودیشون شد اومدن گفتن دیدیم که با امین حرف میزدین.به دوستام میگم الان این بزرگ میشه میگه من از کوچیکی خاطرخواه داشتم
اسمای دوستای گلـــم( مریم . سارا . فرخنده . لیلا . افروز . جیران (دخترخاله مریم) )
اون دو دست اضافه هم دنباله ستارمونه!!