من در حیاتِ وجودِ او حیاطی را تصور می کردم
آخر از زبان خودش بارها شنیدم که می گفت
در را باز کن،می خواهم خدا را ببینم...
او از میان منظره گیاه و بوی گل خدایش را میدید...
حالا در لحظه آغاز شهریور در گشوده شد و حیات خانومِ زمینیِ ما به حیات آخرت قدم نهاد...
خبر رسید در چند قدمی ما نوزادی به دنیا آمد...
مادرم میگوید کار خدا را ببین...!
خدا را در رفتو آمد ""حیات ها"" میبینم.
......................
......................
اگه اون دنیا بشه حجاجی رو که در اثر ازدحام جمعیت در منطقه منا فوت شدن رو ببینه حتما ازشون استقبال میکنه.