سلام
ما آمدیم
22بهمن سال1393 (دزفول)
با پدر پا از خونه گذاشتم بیرون..
اول مسیر...
وسط مسیر...
شروع گرد و خاک...
و ما هم که صحنه رو ترک نکردیم...
و آخر مسیر راهپیمایی..
و جوونای مملکت اسلامی..
و با اقوام و تنهایی(!) برگشتم خونه..
خواهرمم با بادکنک مترسک درست کرده بودو تو مسیر ترکیده بود کله مترسکه..دخترخواهرم هی میگفت بادکونکم تیلیکید
روز خوبی بود خداروشکر:)
میگم من جاسوس دوجانبه حساب نشم؟؟ آخه رشتم مترجمی زبان انگلیسی هست بعد امروز هی میگفتم مــرگ بر انگلیس!!
الــــــــبته خوبه که آدم بتونه بفهمه دشمناش چه چیزایی میگن و تدبر کنه..بله اینجوریاس:)
رااااااااااااااااااااااااااااستی دیروز میگن تو جشن انقلاب که از شبکه خوزستان پخش شده منم نشون دادن آخه تو جشن شرکت کرده بودم...من که از دیدن خودم تو قاب جادوئی فعلا محروم شدم.
و من الله توفیق...