سلام
یبار یه متن نوشتم پاک شد.
دیگه فک کنین بعد از سه هفته بیای و ببینی هیچکی سراغتو نگرفته ولی شرح روزگارتو بنویسی که بزنی تو وبلاگت وبعدشم بزنه و هرچی نوشتی پاک بشه چی میمونه واسه آدم که دوباره بنویسه؟
بری مدرسه ببینی از4دوست صمیمی فقط دونفرمون مونده و بقیه مدرسشونو عوض کردن. آی خدا
بعد دوهفته اولین دبیر آقای عمرمو دیدم.دبیرریاضی و زمین شناسی نداشتیم که هنوزم دبیر زمین نداریم.ولی امروز تو دفتر که بودم برا کارای بسیجم یه آقایی اومد گف من فلانیم دبیرریاضی الان از آموزش و پرورش گفتن بیام این مدرسه برا تدریس.مث جت رفتم به بچه های کلاسمون گفتم.همه دست به مقنعه شدنو یکی موهاشو درست میکردو یکیم موهاشو میپوشوند.دبیرمون ایلامی و کرد هست.چشم سبزه.شلوارشم رنگ نیروهوایی بود.اطلاعاتو حال کردین؟!
یکی از نشانه های تکنولوژی تو زندگی من اینه که تو مسافرت سرنماز گوشیمو گذاشتم پیش مهرم.بعد از نماز خوندن گوشیمو برداشتم که بلند بشم اشتباهی گوشیو بردم طرف دهنم که ببوسم که با نگاه مبهم خالم متوجه کارم شدمو زدیم زیرخنده
بیخیال اینم عکسای مسافرت کرمانشاه که داییم میگف پ اوردیمت سفر که چی؟ پاشو عکس بگیر.
مکانای دیدنی کرمانشاه
دست مبارک بنده بیرون از خودرو...تفریحات سالم من!
درختای کاج در پارکی در خرم آباد در استان لرستان
پرچم پرافتخار ایران برفراز کوهای خرم آباد
سایه!
طاق بستان در کرمانشاه
دختر خاله و پسرخاله.که دخترخاله مخمونو خورد انقد غرمیزد.ایشش
گونجیشک!
یه چیز بیریخت ساخته بودن این پایینش از کفتراش فقط خوشم اومد که پسرخالم میخواست خفشون کنه!!تو این عکس مهربون نازشون کرده
میوه درخت کاج
وای وای تا رسیدیم به طاق بستان من ذغال اخته هارو دیدم دیگه روپا بند نمیموندم تا خریدیم.این پسرخاله هم که فرصت نداد یه عکس تکی بگیرن ذغال اخته ها
خخخخخخخخخخخ.اینجا خالم اینا پشت در بسته مونده بودنو ما هم محو تماشای این خیابون خوشکله شده بودیم والبته راهو گم کرده بودیم
در قدیمی جدید ساز اول بلوار!
لباس محلی
ماشین دایی در دستان داداشم!
درخت در دستان خودم!
پارکِ ورودی غار قوری قلعه که این آقایون با لباس محلی گفتم حیفه نیان تو عکس
بــــــــــــــــــله.خدا قوت
طبیعت مدرسه ای که توش اسکان داشتیم
اینم کار هنری که وقت و حوصلشو نداشتم که کامل بنویسم پارسی بلاگ!
اینم هرکول.
نوشته بودن از سنگ نبشته بالا نروید.بعد یه مارمولک داشت میرفت بالا..چرا فرهنگ سازی نمیکنن آخه؟؟؟؟!
اینم حوصله نداشتم بخونم چیه
بزمچه
طاق بستان
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد را...
همه جور دلیلی برا کندن این کوه نوشته بودن بجز عشق!! گفتم حداقل مینوشتن تو دلایلش و غیره..یا بووووق:دی