سلام(رو عکسا کلیک کنید اگه میخواید بزرگ ببینیدشون)
یادش بخیر، تو تعطیلات عید92 ، روز عزاداری فاطمیه ی اول! با چندنفر از فامیلا(وبلاگ نویسا) رفتیم هیئت
مقصد هیئت امامزاده سبزقبا برادر امام رضا(ع)
توی حیاط امامزاده مراسم گرفته بودن
بعد از مراسم که حیاط خلوت شده بود چشم خواهرزاده بنده، کوثر خانوم نقاش!!!!!! به غرفه نقاشی افتاد
از اون اصرار که بریم نقاشی بکشم و از ما هم انکار که خسته ایمو بریم خونه
آخرشم که مگه میشد این دخترو راضی کرد؟؟ نه!
رفتیم سراغ غرفهه
تا کوثر داشت ورقه و لوازم نقاشیشو آماده میکرد نگاهم به یه پدر و پسری افتاد که پسره تو این وضعیت بود!!
باباهه هم داشت با پسرش حرف میزد که چرا نقاشیتو اینجوری کردی آخه؟!..پسره هم که ماشالله همش جواب سربالا میداد.
خب
اومدم سراغ کوثر خودمون ،رفتیم یه ورقه نقاشی چاپ شده انتخاب کنیم برا رنگ آمیزی...همشوم شلوغ پلوغ بودن طرحاش، حاج آقای مسئول غرفه دید ماشالله کوثرخانوم توانش برا رنگ آمیزی زیاده میخواست یه طرح پیچیده بهش بده! ما از اینور التماسش میکردیم که دیرمونه آقا یه طرح خلوت بده بهش!
خلاصه دیدیم تا این نقاشی به دست کوثرخانوم رنگ بشه ،ما جوونمون در میاد این شد که خودمون وارد عمل شدیمو افتادیم به جونِ نقاشی!
(اون ساق سفیده دست منه)
خب رنگرزم که 5 تا بشه نقاشی رنگاش رنگین کمونی میشه دیگه!!
خب بالاخره رنگ زدیمشو قرار شد عکسارو بزنم تو وبلاگ
اون حاج آقا هم کلی جاییزه به کوثر داد به خاطر حجابشو رنگ آمیزیشو (رنگ آمیزیمون) ، سوره خوندش