سلام
شهادت حضرت فاطمه(س) و جانباختگان در زلزله دشتی بوشهر رو تسلیت میگم.
یه مشکل از گوشیمو که حل میکنم یه مشکل دیگه میاد!
گوشی تازه خریدم(که هزاردفعه هم گفتم)ولی سیم اتصال به رایانه نداره و من موندمو یه گوشی پر از عکس که حس نوشتن تو وبلاگو ازم گرفته!
رمو که میزنم رو رایانه میگه باید فرمت بشه
پریشب گرمم بود تو حیاط خوابیدم.حالا امروز بارون اومده!خداروشکر دیشب نیومد.
چی میخواستم بنویسم؟؟؟؟؟؟؟؟ یادم رفت!!
دیشب تو تکیه آزمون شهرمون تعزیه اجرا شد.
چندروز پیشم از طرف مدرسه بردنمون کانون ایثار تعزیه طنین یاس که زندگی حضرت فاطمه(س) از تولد تا شهادتشون بودو دیدیم
ما که هزار تومن ورضایت نامه دادیم ولی تو شلوغ پلوغی دوستمو که پولورضایت نامه نداده بودم همراهمون بردیم،یعنی الکی پول دادیم ما هم!!!!!!
حالا جالب اینکه تو عمرش این دوستمون با کسی سلام علیک نمیکرد حالا که قاچاقی برده بودیمش با دبیرا احوال پرسی گرم میکرد!!هی میکشیدیمش اینور .رفتیم تو سالن به شوخی به دوستم گفتم خب بریم رو سن مردم منتظر اجرامونن! دیدم اونیکی دوستم زودتر رفته وایساده رو پله های سن! زود اومد پایین،مسئول اونجا دیدش اومد گف اینجا هم شیطنتتونو دارین؟!
ولی خیلی بی جنبه بازی درووردن دخترا! تا چراغا خاموش شد شروع کردن سوت کشیدن!وسط نمایشم هر هر هی میخندیدن!!
من که کشته مرده این زیر پوستی کار کردنشون شدم!! آتیش که نمیشد تو سالن روشن کنن..الکی دستشو مرده گرفت تو هوا یعنی هیزم تو دستشه!! اون یکی میزد بالای دکور (که خراب نشه) مثلا یعنی داشت میزد به در!!
دیشبم جاتون خالی رفتم هیئت...
سر نوحه: آخر این غصه میکشد مرا.......که نگفتی با من زهرا.......قصه ی روی نیلی ات را...
..امروز دیگه گفتم اگه برم هیئت وقتی برگشتم خستم درس نمیخونم.فردا هم امتحان زیست دارم از دو فصل..آخه چه موقع امتحان گذاشتنه؟!!
دیروز دبیر ادبیاتمون میخواست برا استادش ایمیل بفرسته.میدونست من بلدم برا همین صدام کرد که کمکش کنم.رفتیم از رایانه ی ناظممون براش ارسال کردم.دیگه نمیدونم ایمیلاش پاک شدن یا ارسال!!!
عکسای قشنگی گرفتم ولی نمیشه بذارم..ایشالله دفعات بعدی میذارم:(
باز یادم نیست که چی بنویسم..
فعلا خداحافظ..