ســــــــلــــــــــــــام
اومدم بگم که از 5شنبه آخرسال تا الان چیکارمیکردم!!
5شنبه آخرسال که خیلی دلم گرفته بود.ظهرش حلوا نیمه آماده رو مامانم آماده کردو به منم گفت که روشوباپشته تزئین کنم که ببریم سرمزار.
چون پسته گرونه عکس گرفتم
خب رفتیم سرمزار..که یه دفعه یکی از جلوم ردشدو دیدم که دستش یه بوته توت فرنگیه!!چون قبلا حیاطمون توت فرنگی داشتوکلا جای سرسبزی زندگی میکردیم علاقه خانوادگیمون به گلوگیاه زیاده..برگشتمو نگاه مامانم کردم همزمان بامن دخترخواهرمم برگشتوگفت منم ازاین توت فرنگیا میخوام.دارن میفروشن.خلاصه بعدکلی کلومن کل کردن رفتیمو یه بوتشو خریدیم.اینم عکسه سره مزارشه
خب دیگه 5شنبه آخرسال داشت کم کم غروب میکردومردم میرفتن سراغ زندگیِ دنیویشون..
شبش قراربود بریم آبادان خونه بابابزرگم که هم سفری رفته باشیم وهم اینکه جمعه صبح داداشم به آزمونش توی آبادان برسه.
ماشین جوش میوردومعلوم نبود که بریم یا نه! بالاخره ساعت9ونیم شب اگه اشتباه نکنم به طرف آبادان راه افتادیم..توراه هی آهنگ عوض میکردم یا پیامک میخوندم که خوابشون نبره.
اینم پسرعموم علی هست..عشقه دایناسوره..اوناهم دایناسوراشن.درحال اسباب کشی بودن
اینم ازسرخیابونشون گرفتم
نزدیک خونه بابابزرگم یه پارکه.منو پسرعموم(داداشه علی)رفتیم پارک یه دوری بزنیم.من همه جام پوشیده بودبجزگردی صورتمو از مچ به پایین دستموپام! همون دستموپامو تو اون چنددقیقه پشه ها نیش زدن که تا الان هم جاشون مونده هم خیلی میخارید
اینا هم منظره قشنگی بود که هواپیماهای بالاسرمون تو پارک ساختن
تو خونه بابابزرگم که نشسته بودیموداشتیم اخبارگوش میدادیم گوینده اخبارگفت که اون خانواده هایی که محصل یا کارمند ندارن بعضیاشون سفرهای نوروزیشونو شروع کردن.یه نگاهی به خودمون انداختم دیدم هم محصل داریم هم کارمندواومدیم سفر
__________________
شب عموم و خانوادشو بابازرگم اینا رفتیم بازار آبادانو بعدشم جوجه سیخ زدیم
یه چیزجالب این بود که کناربلوار که نشیته بودیم پسرا کاروانی رد میشدنو 2تاتوش تمبک دستشون بودو صدا در میوردنو بقیه دست میزدنو ترانه محلی میخوندن..جلوتر که رفتنو از دید دورشدن از زیر مورت های کناربلوارپاهاشونو دیدم که دارن به حالت رقص حرکت میکنن.پاشدم دیدم بله یکیشون داره میزنه و بقیه میرقصن کنارجاده!
اونطرف ترشم 10-20 تا پسر از 2ماشین پیاده شده بودنو آهنگوبلند کرده و خودشون میرقصیدن !تو دوده غذاهاوقلیون های بقیه مثل پارتی شده بودصحنش
اونجا که نشسته بودیم یهو از یه ماشین آخرین مدل دودبلندشد!گفتم جنبه باکلاسیو نداشت ترکید
خب شبشم به طرف اهواز راه افتادیم.ساعت1ونیم2شب رسیدیم اهوازو شب موندیم خونه خواهرم.شب به خانوادم گفتم من بمونم پیش آجیم بعدا باشون برمیگردم.گفتن نه!حالا شب خوابیدیم صبح که بیدارشدم دیدم خانوادم برگشتن دزفولومنو گذاشتن اهواز!!
ولی خیلی خوب بود..رفتیم پیش راه آهن بستنی خوردیم.رفتیم لشگر فلافل سلف سرویس خوردیم.من تعریف لشگرو شنیده بودم ولی فک میکردم یه مغازس! رفتیم تو یه خیابونی پرازفلافلی وآجیم گف پیاده شو!گفتم کدومشون لشگره؟گفت همینه دیگه!!کلا اون منطقه رو میگفتن لشگر
صبح بابام که اهوازکارداشت اومدو میخواست منوبرگردونه..آماده شدم که باهاش برگردم ولی تصمیم گرفتیم که شب بریم پارک جزیره که تازه افتتاح شده بود برا همین یه شب دیگه موندم خونه آجیم.تو پارک جزیره یه سرسره بزرگ بود که حالت پلاستیکی داشتو ارتفاعش زیاد.بچه ها رواون پلاستیکیه باید تعادلشونو حفظ میکردنو میرفتن بالا تا برسن به سرسره.شوهرخواهرم گفت اگه تونستی ازش بری بالا بهت 10هزارتومن میدم!اول نمیخواستم برم گفتم زشته جلومردم من با این سنم برم!ولی بعد دیدم اگه نرم میمونه تودلم!برا همین حمله ور شدم به سرسره و کشیدم بالا.تانصفش رفتم که دیدم بادشدیده و مانتوم خیلی رفته بالاوزشته براهمین بیخیال شدمو اومدم پایین.به شوهرخواهرم گفتم5تومنشو بایدبهم بده..
بهتون پیشنهادمیکنم اگه رفتین اهواز حتما پارک جزیره برین.
اینم پل سفیداز زاویه پارک جزیره!
دیروزم اومدم خونه..
تازه یه قسمتایی از سفرمو حذف کردم تا این شد!!چقد نوشتم.دستم دردنکنه..بای