سفارش تبلیغ
صبا ویژن
(✿◠‿◠) kolbehf1.ir .•°*
داستان قلب کرگدن

کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت…

دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست ؟!

کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.

دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟

کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.

کرگدن گفت: ولی من که کمک نمی خواهم.

 

دم جنبانک گفت: اما باید یک چیزی باشد، مثلاً لابد پشت تو می خارد، لای چین های پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند، یکی باید حشره های پوستت را بردارد.

کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم. پوست من خیلی کلفت و صورتم زشت است. همه به من می گویند پوست کلفت.

دم جنبانک گفت: اما دوست عزیز، دوست داشتن به قلب مربوط می شود نه به پوست.

کرگدن گفت: قلب؟ قلب دیگر چیست؟ من فقط پوست دارم و شاخ.

دم جنبانک گفت: این که امکان ندارد، همه قلب دارند.

کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمی بینم!

دم جنبانک گفت: خب، چون از قلبت استفاده نمی کنی، آن را نمی بینی؛ ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.

کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً یک قلب کلفت دارم !

دم جنبانک گفت: نه، تو یک قلب نازک داری. چون به جای این که دم جنبانک را بترسانی، به جای این که لگدش کنی، به جای این که دهن گنده ات را باز کنی و آن را بخوری، داری با او حرف می زنی…

کرگدن گفت: خب، این یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: وقتی که یک کرگدن پوست کلفت، یک قلب نازک دارد یعنی چی؟! یعنی این که می تواند دوست داشته باشد، می تواند عاشق بشود.

کرگدن گفت: اینها که می گویی یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی … بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار…

کرگدن چیزی نگفت. یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت. فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.

داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را با نوک ظریفش برمی داشت. کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید… اما نمی دانست دقیقاً از چی خوشش می آید ؟!

کرگدن گفت: اسم این دوست داشتن است؟ اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟

دم جنبانک گفت: نه اسم این نیاز است، من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت برطرف می شود احساس خوبی داری، یعنی احساس رضایت می کنی. اما دوست داشتن از این مهمتر است.

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید اما فکر کرد لابد درست می گوید.

روزها گذشت، روزها، هفته ها و ماه ها، و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست، هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک را از لای پوست کلفتش بر می‌داشت و می خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.

یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از این که دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های پوستش را می خورد احساس خوبی دارد، برای یک کرگدن کافی است؟

دم جنبانک گفت: نه، کافی نیست.

کرگدن گفت : بله، کافی نیست. چون من حس می کنم چیزهای دیگری هم هست که من احساس خوبی نسبت به آنها داشته باشم. راستش من می خواهم تو را تماشا کنم.

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد، چرخی زد و آواز خواند، جلوی چشم های کرگدن. کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد… اما سیر نشد.

کرگدن می خواست همین طور تماشا کند. کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین. وقتی که کرگدن به اینجا رسید، احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.

کرگدن ترسید و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزیزم، من قلبم را دیدم، همان قلب نازکم را که می گفتی. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟

دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید. آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.

کرگدن گفت: اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و وقتی تماشایش می کند، قلبش از چشمش می افتد یعنی چی؟!!

دم جنبانک چرخی زد و گفت: یعنی این که کرگدن ها هم عاشق می شوند.

کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد. کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد …

کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود. آن وقت لبخندی زد و با خودش گفت:

من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد …!

 


چهارشنبه 91/6/15 | اف 1 | محبت شما
درباره من

سلام. اف1 یعنی: افش که منظورم همون اف خارجکیه و اوله اسممه!1هم هم بخاطره اینکه تکم،هم از نظر شماره دفتری شماره1 کلاسمونم،هم اول حرف فامیلیم اولین حرف حروف الفباست.. .................................... افتخارات وب: در مسابقه وبلاگ نویسی با موضوع امام علی(ع) نفر 2 شدم و 15 هزارتومنم بهم دادن! ..................................... آدرس وبلاگ دیگم: www.basijif1.parsiblog.com
....
وبلاگ دوستام
نسیم معرفت
به سوی فردا
ازهردری سخنی -ازهرکجا تصویری-درپارسی بلاگ
♫♪زیبـــاے مُرداب ♪ ♫
فتوبلاگ حسین کارگر
محفل آشنایان((IMAN))
اسپایکا
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
بهارانه
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
اسیرعشق
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
جوک بی ادبی
گیاه پزشکی 92
BABAK 1992
آسمون ریسمون(محرو)
تراوشات یک ذهن زیبا
ܓღ فـــرقــ بــیــنـــ عـشــقــ و دوسـت داشــتــنــ
ردِ پای خط خطی های من
سرزمین رویا
چون میگذرد غمی نیست
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
یه روز خوب میاد ...
جون عزیزت بیاتو...
جیغ بنفش در ساعت 25
اس ام اس
سلام محب برمحبان حسین (ع)
I AM WHAT I AM
فقط خدا
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
غزلیات محسن نصیری(هامون)
Hunter
آتیه سازان اهواز
*دلم برای چمران تنگ شده.*
شعر و شکر ...
نیلوفر مرداب
صاعقه
همکلاسی دزفولی
هوابس ناجوانمردانه سرد است...
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
خط خطی های یک دخترروانی...
mohammad
دنیافقط یاس
سه ثانیه سکوت
هیســــــــــ آروم بیاتو... خلوت ام نشــــکنه :(
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
دل شکسته
خاکریز ولایت
قدیسان مرگ
فقط برای سرگرمی
نــیــمــبـــاز
آسمان آبی
خادم المهدی
$$$$ دخمه ی خونین $$$$
نی نی شاهد
شاهد
ملاجولای دزفولی
یاربسیجی
دخترک چوبی
پسردزفولی
ورود بی حالا ممنوع
دزفول چت
دانلود سنتر نقطه سفید
نقطه سفید
تفریحگاه(دزچت)
پیک سرا
·•●✿❤בِل نِوشتِہ هاےِ مَن❤d
مرگ احساس
پادشاه دلها
شلمچه چهاربرج
عشق سرخ من
سوزستان
به رنگ آبی
حمیده جون
ایران منیجر
سروش
فقط خدا (یلدا)
کانون علمی بسیج دانشجویی دزفول
ختم قرآن ، ختم صلوات --- توشه آخرت
منابع و سوالات کنکور ارشد, کتاب و کتاب خوانی، فنون مطالعه
سوالات کارشناسی ارشد 91 , 92
【∂Đιss ℓσνє ℓ
به یادتم
عمو همه چی دان
طب هسته ای دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
بقیه