ضدحال یعنی اینکه مطمئن باشی که روز تعطیل دبیربرای درس دادن میکشوندت مدرسه ولی دوباره نماینده بره دفترو بیاد بگه که فردا کلاس نداریم..
بعدش....دوباره بگن کلاس برگزاره!بجای ساعت 9 هم باید ساعت 7:30 بیاین مدرسه!
ضدحال یعنی اینکه...مامانت بیاد مدرسه تا از وضعیت درسیت با خبر بشه، دبیر فیزیکم نمراتتو زیروروکنه و بفهمه که تو کارنامه یکی دو نمره بهت اضافه داده(منم یادم نبود)..
بعدشم امتحان بعدیو گند بزنیو دبیر رو کنه طرفتو بگه دیگه مطمئن شدم که باید اون نمره رو هم برات کم کنم!
ضدحال یعنی اینکه پارسال شاگرد ممتازباشیو امسال.....
بچه های تنبل پارسال بیان پیشتو بگن پ چی شده؟!!پارسال که شاگردممتاز بودی!بعد خودشون بشن شاگردای درس خون کلاس..
(البت پارسالم من درس خون نبودم.همینا رو میدیدم درس میخونن غبطه میخوردم.ولی بالاخره نمره میووردم)
ضد حال یعنی اینکه احساس کنی محبت خدا بهت در حدی رسیده که سالم بمونیو بتونی زندگیتو ادامه بدی..ولی.....
ولی خدایا دیگه نمیتونم....
اینا ضدحالای معمولی بود.....
خدایا خودت میدونی که زندگیم چجوریه! پس کمکم کن..دوست دارم دست نیازمو فقط به طرف خودت بکشم..
ناامیدم نکن هنوز نوجوونم
تا چندوقت پیش گفتم خب این ضد حالامو جمعوجور میکنم شاید بتونم با درسم به زندگیم امیدواربشم.
ولی نه! بدترشد..درسمم .........................
خدایـــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ــــا کمکم کــــــــــن..قسمت میدم..
یا ببرم پیش خودت یا ضدحال نزن بهم.خدایا دستم بگیر که تو دستگیرعالمی..فقط به خودت رو میندازم
(امروزم10یا15دقیقه مونده به زنگ خونه منو دوستم از مدرسه فرار کردیم)