وااااااااااااااااااااااایییییییی سلام!
گوشی مث همیشه تو دستم بود!
وارد اتاق پرو شدم..
یهو گوشیمو دیدمو یادم اومد که بدمش به مامانم ولی وقتی یاد شلوغی بوتیک افتادم گفتم وللش..
گوشیمو یه گوشه ای روی یه بلندی از سطح دیواره ی اتاق گذاشتم و کارمو انجام دادم..باز یادم اومد که یادم نره گوشیمو بردارم!برای همین همش نگاهم بهش بود
بعد که مامانمو صدا زدم که بیاد و نظر بده چون خسته بود هی غر میزدو میگفت اصلا نمیخوای!!(با این که اندازم بود ها).
خلاصه انقد حواسمو پرت کرد که یادم رفت گوشیمو با خودم بیارم بیرون!
اگه مامانم حوصله داشت مث همیشه بهم میگفت یه نگا بنداز ببین چیزیو جا نذاشتی! ..ولی اندفعه نگفت!
بعد که رفتیم سراغ مغازه های دیگه یه پلاستیک از خرید ها رو دستم گرفتم..چنددقیقه بعد متوجه شدم گوشیم که همیشه دستمه دستم نیست!!!!!!!!!!!!!!زود به مامانمو بقیه گفتم گوشیم دستتون نیست؟!
گفتن نه!خواهرمم گفت مامانی فقط کیفشو بهم داده نه گوشیتو!
زود خواهرم شمارمو گرفت.بهش گفتم نگیر! صداش در بیاد شاید ببرنش(گوشیو)
زود و با دلهره ی زیـــــــــــــــــــــــاد رفتم توی مغازهه
تا رفتم طرف همون اتاق پروهه یه پسری هم رفت توش.زود از لابه لای درو پسره داخل اتاقو نگاه کردم دیدم گوشیم سر جاش نیست!
مغازه چندتا فروشنده داره..رفتم پیش اون خانمه که ازش جنسو گرفته بودم.گفتم من رفتم پرو کردم گوشیمو جا گذاشتم!کسی بهتون ندادتش؟!!خودشو آقاهه که کنارش بود گفتن نه!
دیگه فاتحه ی گوشیمو خوندم!!سرمو چرخوندم دیدم مامانم داره میاد تو مغازه ، رفتم که بهش بگم ،دیدم داره با یکی از فروشنده ها میحرفه!
بعد مامانم گفت ایناهاش اینم صداشه!(صدای گوشی)
آقاهه هم گفت آره اینجاست ولی زنگی چیزی بزنید که مطمئن شم مال شماست!!
بــــــــــــــدو بدو رفتم پیش خواهرم گوشیشو ازش گرفتم.برگشتم زنگیدم به گوشیه خودم!صداش که در اومد اون یکی فروشنده که کلا از ماجرا بی خبر بود چشماش4تاشد که این صدای چیه!!!!!!!
زیر پیش خونو نیگا کرد گوشیمو در اوورد ، مامانم بهش گفت گوشیه دخترمه!بنده خداهم دادش گوشیو..بعد مامانم گفت از مرده تشکرکن!تشکر کردیمو اومدیم بیروووووووون....وای داشتم میمردم!
خداروشکربه خیر گذشت..آخرم ازش خرید نکردیم!آخه قشنگترشو یه جا دیگه دیدم اگه نخرنش ایشالله اونو میخرم...اگرهم قشنگترشو دیدم که بهتر