سرگشته و حیرانم ، ای چشم اهورایی
حرفی بزن از حالِ این حالت شیدایی
شیرینی و فرهادم ، لیلایی و مجنونم
گمگشته ی کنعانم ، از بس که زلیخایی
بر چینی احساسم ، آرام قدم بردار
هر چند سراغ من ، عمریست نمی آیی
مهتابِ نگاه تو از پنجره ام پیداست
بر شاخه ی چشمانت ، ماهیست تماشایی
پایان شب پاییز ، آغاز زمستان نیست
وقتی که تو می خندی ، وقتی که تو یلدایی
شاعر : ارمین ضیغمی