• وبلاگ : (✿◠‿◠) kolbehf1.ir .•°*
  • يادداشت : اين است دزفول
  • نظرات : 4 خصوصي ، 16 عمومي
  • پارسي يار : 9 علاقه ، 6 نظر
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دزفول 
    در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کليسا ها ، عقايد و خرافه هاي ديني که کشيش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسيده بودند... کشيش ها بهشت را به مردم مي فروختند!! مردم نادان هم در ازاي پرداخت کيسه هاي طلا ، دست نوشته اي به نام سند دريافت ميکردند!!
    فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد، نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به سرش زد...
    به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:
    قيمت جهنم چقدر است ؟
    کشيش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
    مرد دانا گفت: بله جهنم...!
    کشيش بدون هيچ فکري گفت: 3 سکه
    مرد فوري مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهيد!
    کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم
    مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد. به ميدان شهر رفت و فرياد زد :
    اي مردم! من تمام جهنم را خريدم و اين هم سند آن است. ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کسي را داخل جهنم راه نمي دهم...
    آن شخص مارتين لوتر بود...
    پاسخ

    :)