اگر بتوانیم شخصیت افراد را پیش از داشتن رابطه با آنها بشناسیم و یا حداقل در مورد چگونگی رفتار و اخلاق آنها حدس هایی بزنیم بدون شک این شناخت تاثیرات زیادی در رابطه ما داشته و کمک های فراوانی به ما خواهد کرد.
شناخت شخصیت افراد از روی رنگ چشم گزینه جدیدی است که در روابط انسانی بی تاثیر نبوده و چنانچه درست به کار رود مشکلات زیادی را حل خواهد کرد . مطلب زیر که توسط یکی از انجمن های اینترنتی عربی منتشر شده است به بررسی انواع رنگ چشم و شخصیت دارندگان آن می پردازد.
رنگ چشم سبز
رنگ چشم سبز نشان دهنده آن است که صاحبان آن شخصیتی قوی و اراده ای بالا دارند. در تصمیم گیری ها، خیلی محکم عمل کرده و تا حدی خود رای و مغرور هستند.این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند و در کمک به دیگران سعی می کنند تا آخرین توان خود را مصرف کنند.
یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود.
من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچههای کلاس را دیدم. اواسمش مارک بود و انگار همهی کتابهایش را با خود به خانه می برد.
با خودم گفتم:
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!…
قرار نیست که همیشه من خوش باشم
پارسال من خوش بودم از اینکه در کنارت هستم
امسال دیگری خوش است برای با تو بودن
و سالِ بعد یکی دیگر
از تلاش دست نکش
که چشم ملتی به توست!!!!!!!!!!!!!!!!!!
http://aminalizadeh.parsiblog.com/
دل تنگم!
دل تنگِ خیلی چیزها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!
دل تنگم
دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی
دل تنگ این همه نبودن ها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست
و تمام هست هایی که نیست!
حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر نیز خواهم شد
می رسد روزی که بگویم:
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!
خواستم سفر کنم پایم لرزید و سست شد خواستم پرواز کنم بال و پرم چیده شد جا ماندم خواستم بخندم و شاد باشم اما بغضم ترکید خواستم ببینم چشمانم را بسته دیدم خواستم حرف بزنم زبانم بند امد خواستم فراموش کنم اما خودم از یادها رفتم خواستم اشک بریزم اما چشمانم خشک گشت خواستم فریاد بزنم اما گوش ها کر شدند خواستم زندگی بکنم مرگ را زیبا تر دیدم خواستم بمیرم اما لیاقتش را نداشتم دیگر هیچ چیز نخواهم جز قفسی تنگ و تاریک
سلام..اولین روزه مدرسه چگونه گذشت؟
من که دیشب اومدم یه تیکه اضافه مقنعمو بِبُرَم که مامانم گفت پارش نکنی؟گفتم خب بیا خودت ببرش!!گوش نکرد..منم زدم مقنعمو پاره کردم!
حالا صبح که میخواستم برم مدرسه ساعت7صبح تازه بیدارشدم!!مامانم گفت مقنعتو بزن سرت شاید لای پیچو خماش بره پارگیش معلوم نباشه..زدمش سرم از شانسه گلم زدو اصلا معلوم نبود!!...خب..
توی کلاسم دبیرمون گفت هروقت خواستم بیام کلاس قبلش یکیتون یه حدیثی،چیزی پای تخته بنویسه..همون موقع که داشت اینارو میگفت من مشغول نوشتن یه متن قشنگ که توی اردویی که توی شهرکرد بود روی دیوارش بچه ها این متنو با کاغذ چسبونده بودن تو صفحه ی اوله دفترچم بودم..
گفتم بیا فرصتو غنیمت بشمور و این جمله رو پای تخته بنویس تا بچه هاهم یه فیضی ببرن!!!!!!..خب اجازه گرفتمو رفتم نوشتمش..(اولین نفری که رفت پای تخته امسال من بودم..خدا به دادم برسه!!)
جمله این بود:(قبلا هم توی پیامرسان نوشتمش که برگزیده هم شد:)
باید وسط هفته بیایی آقا !
دیریست که جمعه های ما تعطیل است...
دبیرمون پرسید ازم که معنیش چیه!!!!!!!!!!
منم گفتم یعنی اینکه مردم توی روزهای جمعه فکره خودشونو تفریحاتشونن و تو فکره فرج شما توی اون روز نیستن..پس آقا...وسط هفته بیا..(منتظره ما نمون)
دیگه درست یا غلطشو نمیدونم!!..
بعدشم پرسید نویسندش کیه؟گفتم نمیدونم!..بعد دیگه رفتیم تو فازه معنویت و از اینکه مسجد جمکران چجوری تاسیس شده و اینا توضیح داد..
کاری؟امری؟حوصله ندارم تک تک اتفاقاتو بگم!!خبری نبود دیگه خو
بعداً نوشت:
حالا هم اومدم ببینم چی تو دفترچم نوشتم دیدم ای دل غافل!!دادمش دوستم و برنامه فردامم توش بوده!!!مامانم گفت هنوزم کلاس اولی هستی..زنگیدم دوستم برنامه رو گرفتم..حالا بعده چندین ساعت خوده همون دوستم زنگیده میگه برنامه فردا رو بنویس!!گفتمش خسته نباشی.گرفتمش