سلااااااااااااممممممم
دو روز پیش تو راه مدرسه یهو چشمم خشک شد به یه مغازه!
زودرفتم به مامانم خبررسیدن مهمونو دادم!
هرروز که رد میشدیم بادوستم میگفتیم پول بذاریم سرهم ازشون بخریم!!
امروز اومدم خونه دیدم رو سینک ظرف شویی همونی که میخواستم هست..
بلند گفتم واییییییییی آلوچه سبز
نمیدونم آلوچه سبزا از ترشیشون کم شده یا من بزرگ شدمو ترشی به مزه دهنم مثل بچگیم نمیاد!
ولی خعیییییییییییییییییییییییلی خوشمزسسسسسسسسسسسسسسسسس
سلام
شهادت حضرت فاطمه(س) و جانباختگان در زلزله دشتی بوشهر رو تسلیت میگم.
یه مشکل از گوشیمو که حل میکنم یه مشکل دیگه میاد!
گوشی تازه خریدم(که هزاردفعه هم گفتم)ولی سیم اتصال به رایانه نداره و من موندمو یه گوشی پر از عکس که حس نوشتن تو وبلاگو ازم گرفته!
رمو که میزنم رو رایانه میگه باید فرمت بشه
پریشب گرمم بود تو حیاط خوابیدم.حالا امروز بارون اومده!خداروشکر دیشب نیومد.
چی میخواستم بنویسم؟؟؟؟؟؟؟؟ یادم رفت!!
دیشب تو تکیه آزمون شهرمون تعزیه اجرا شد.
چندروز پیشم از طرف مدرسه بردنمون کانون ایثار تعزیه طنین یاس که زندگی حضرت فاطمه(س) از تولد تا شهادتشون بودو دیدیم
ما که هزار تومن ورضایت نامه دادیم ولی تو شلوغ پلوغی دوستمو که پولورضایت نامه نداده بودم همراهمون بردیم،یعنی الکی پول دادیم ما هم!!!!!!
حالا جالب اینکه تو عمرش این دوستمون با کسی سلام علیک نمیکرد حالا که قاچاقی برده بودیمش با دبیرا احوال پرسی گرم میکرد!!هی میکشیدیمش اینور .رفتیم تو سالن به شوخی به دوستم گفتم خب بریم رو سن مردم منتظر اجرامونن! دیدم اونیکی دوستم زودتر رفته وایساده رو پله های سن! زود اومد پایین،مسئول اونجا دیدش اومد گف اینجا هم شیطنتتونو دارین؟!
ولی خیلی بی جنبه بازی درووردن دخترا! تا چراغا خاموش شد شروع کردن سوت کشیدن!وسط نمایشم هر هر هی میخندیدن!!
من که کشته مرده این زیر پوستی کار کردنشون شدم!! آتیش که نمیشد تو سالن روشن کنن..الکی دستشو مرده گرفت تو هوا یعنی هیزم تو دستشه!! اون یکی میزد بالای دکور (که خراب نشه) مثلا یعنی داشت میزد به در!!
دیشبم جاتون خالی رفتم هیئت...
سر نوحه: آخر این غصه میکشد مرا.......که نگفتی با من زهرا.......قصه ی روی نیلی ات را...
..امروز دیگه گفتم اگه برم هیئت وقتی برگشتم خستم درس نمیخونم.فردا هم امتحان زیست دارم از دو فصل..آخه چه موقع امتحان گذاشتنه؟!!
دیروز دبیر ادبیاتمون میخواست برا استادش ایمیل بفرسته.میدونست من بلدم برا همین صدام کرد که کمکش کنم.رفتیم از رایانه ی ناظممون براش ارسال کردم.دیگه نمیدونم ایمیلاش پاک شدن یا ارسال!!!
عکسای قشنگی گرفتم ولی نمیشه بذارم..ایشالله دفعات بعدی میذارم:(
باز یادم نیست که چی بنویسم..
فعلا خداحافظ..
حالمو خوش کن!
وقتی داشتن نوای تو رو توی گوشم تزریق میکردن فکر اعتیادم نبودن؟
معتادت شدم!
هرروز صبح، ظهر، شب..
انرژیم که کم میشه یادم میاد نکشیدم!
میرم مقدماتشو آماده میکنمو انجامش میدم..
بعدش سرحال میشم..
بقیه رو که میگم انجامش بدین میگن کجای کاری ما زودتر انجامش دادیمو من غصه میخورم که چرا زودتر حالمو خوش نکردم!
من معتادم!
هر وقت احساس خستگی میکنم میرم قرصای نیروزاتو میخورم.
هر وقت کم میارم بلند صدات میزنم
همیشه تو توهمم که کنارمی..
بقیه میگن اینا توهم نیست،واقعیته!
معتادت شدم خدا.......
اعتیاد یک نوع بیماره!
خدایا هیچوقت این بیماریمو شفا نده..
هر لحظه بیشترش کن،هر لحظه میخوام تشنه ترت بشم
هر لحظه دعاها رو مثل قرص نیروزا باید بخونم
ترک اعتیاد موجب مرض است!!
نویسنده: اف1
زنــــدگی مثل یک جاده بـــلند و طولانـــــی است ...
بخش هایی از جاده زنــدگــی پر است از فـــراز و نشــیــب . یادم باشد که در پس هر فرازی ،
فرودی هست و در ادامه هــــر فــــرودی یـــک فــــــراز . خـــود را آمــــاده نگــــاه دارم ...
بخـــــش هایــــی از جـــاده زنــــدگـــی ، جـــذابــنــد و دلــفـــریـــــب .
یـــادم بـــاشـــد ... جـــاده ها بــرای رفـــتن ساخــته شــــدن نه ماندن . جـــاده ها برای گـــذارنـــد نـــه قــــرار .
بـــخـــش هــایــــی از جـــاده زنــدگــــی خـشــن است و تــرسنــاک ،
یـــادم بــاشـــد ترس بـــه خـــود راه نـــدهـــم و بـــا شـــهــامـــت پــیــش بــروم چــرا کــه خــدای من نــگــران و نـــگـــاهبـــان مـــن اســــت ...
بــخـــش هـــایـــی از جـــاده زنــــدگـــی از جـــایــی که ایستاده ای انــتــهایـــش نـــامــعلوم است .
یـــــادم بـــاشـــدتــــردیـــــد نــکــنــم و بـــه پــیـــش روم ...
بـــخـــش هـــایـــی از جــــاده زنـــدگــــی ســـرد است و بــرفـــی .
یادم بـــاشـــد گــرمای دوســـتـــان خــــوب هـــمــــراه مــنــــاسبـــی اســــت بــــرای سفــــر کـــردن ...
بـــخــــش هــایـــــی از جـــاده زنــــدگــــی پـــرپــیــچ و خــم انــــد
یــادم بـــاشــــد پــیــچ و خــم ، لازمــه راه اســــت .
بــخـــش هــــایــــی از جـــاده زنــــدگـــی حـــاشیــــه هــای جــالبــی دارند .
یـــادم بــاشــد بـــرای لـــحـــظــاتی ایــستــــادن ، لـــذت بــــردن و نفــس تـــازه کــردن خــوب اســت امــا بـــاید نگاهــم را دوبــاره بــه جـاده بــــــدوزم ...
گــــاهـــی جـــاده هــا ، طــولانــــی بـــه نـظـــر مـــی رسند . ره تــوشـــه یـــادم نرود ...
صـــبر ، اندکی امید و به مقدار کافی ایمان !
در زندگی جاده هایی وجود دارد که به جای مشخصی ختــم نمی شوند .
یادم باشد گرفتار وسوسه نشوم و مقصد اصلی ام را فراموش نکنم و اگر اشتباه رفتم راه بازگشت همواره باز است !
برخی جاده ها تاریکند .
یادم باشد گاهی به آسمان نگاه کنم . جایی که ستاره ها هدایتم می کنند و فراموش نکنم مهربانترین ، هدایت گرانی را از پیش خود فرستاده است تا انسان ها بی کس و بی نشان نمانند .
یادم باشد ، هر گامی که ما به سوی او بر میداریم او پیشاپیش ده گام برداشته است !
او مشتاق دیدار ماست ...