سلام
سجاده نشینان سنگر عشق و ندبه خوانان جویای یار
صبح روز نیمه شعبان دعای ندبه با مداحی یارشهیدان حاج صادق آهنگران در جوار مرقد مطهر سربازان امام زمان(عج) سرباز گمنام و ملاجولای دزفولی برگزار است.
شما هم دعوتید...
آدرس : دزفول.خیابان منتظری جنب پل قدیم،کوچه انصارالمهدی(عج) ،مسجد کج بافان
التماس دعا...
هعی
آخرین امتحان(امتحان شیمی)
آخرین روز تجمع دوستانه تو مدرسه
آخرین باری که لباس مدرسه پوشیدم
آخرین روز دانش آموز بودن
آخرین حرفا راجب امتحان
آخرین تجمع فکره دوستانه برای حل نمونه سوال
...............................
اذانه.....صلوات بفرست تا بقیشو بگم....
...............................
خلاصه تموم.راحت گوشی میگرفتم دسم چون دیگه خودمو دانش آموزه اون مدرسه ندونستم
دوستم که مدرسش رو عوض کرده گفته بودم بیاد دنبالم که بریم آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنیم ولی خب دیرشد گفتیم ایشالله فردا بریم.
توراه....راه مدرسه.... میشه گفت شیرین ترین خاطراتم توی همین راه مدرسه از ابتدایی تا دبیرستانم گذشته
خنده های راه مدرسه...شیطنتا....مسخره کردنا....بحثای جدی.....
همه تموم شدن
و حالا منمو یه عالمه دانش آموز که این روزا روزای آخردانش آموزیشون رو گذروندن و خاطره هامون،
ایشالا جشن فارغ التحصیلی هم میگیریم
دیروز به داداشم میگم وقتی امتحان دارم سفیدی دیوار چــــــــقدر جذاب میشه برام!
میگه تازه من موقع امتحانام مخترع میشدم!
(اینم یه جورشه)
.....
دیشب از ذهنم گذشت که ای کاش یه چیزی میشد که من دوباره خاطرات امتحانات نوبت اولم رو مرور کنم و حالا امروز گفتن سال چهارما برن تو کلاسا برا امتحان...رفتیم همون کلاسی که نوبت اول امتحان دادیم توش.سرجای اولم نشستم.یکی از دوستام گفت خب من صندلیم جدا بود وسط کلاس!حالا صندلی نیست که!گفتمش سارا رو چِنگهَ پا نشین سر زمین..یعنی سارا برو حالت چمباتمه ای بشین رو زمین
از جلسه امتحان که اومدم بیرون بچه ها داشتن با غصه میگفتن که روز آخرهاز هم پرسیدن امروز رفتی خونه چیکارمیکنی؟ دوستم گفت میرم رمان میخونم.......و من که درحال بستن بند کفشم پیش آبخوری بودم تازه انگار متوجه شدم که روز آخره! سرمو اوردم بالا گفتم هَــــــــــــــــی روز آخرهبچه ها گفتن یه سه ساعت دیگه !!!!!!ولی منم ناراحت بودم از جدایی
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاصه اونی که متاهل بود خوشحال بودن که دیگه تمووووووووووووووم....بقیه هم که تو جوِ نوجوونی مث خودم، آه میکشیدیمو بغل و ملچ و مولچ (خخخخخخخخ اینو نیگا ).البته اونایی که قبلا دانش آموز بودن میگن این روزا خاطره میشه و دلتنگ میشینو از این حرفا.
گفتم برم روز آخری از ناظمو فرمانده بسیج حلالیت بطلبم ولی جور نشد،حیف..
................
دوستم میگه فلانی برای کنکور آماده ای؟؟ گفتمش کنکور باید آماده ی من باشه... هیچی دیگه بچه ی مردم تو افق محو شد!
تو راه دیدم بچه ها هی رد میشن به دوستم میگن حلالت میکنیم! گفت سر جلسه هی میگن انقد سرتو نگیرپایین به ما هم تقلب برسون!حالا میگن حلالت میکنیم......
هی من میگم زیاد ننویسم هم میبینم نمیشه
حالا لطفا دعا کنین قبول بشم که خاطراتم شیرین تر بشه!
ســــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
خوبید؟
مبعث پیامبر اکرم(ص) مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک
رووووووووووووووووووووز چهارم خرداد برهمه ی مردم صبور و پایدار مملکتمون به خصوص مردم دزفولی مبـــــــــــــــــــــــــــارک
امشب مامانمو اوردم تا براتون خاطره بگه از اون روز که این روزو به اسم روز مقاومت دزفول انتخاب کردن!!
مامانم میگه :
از روز سوم خرداد سال1366 که رادیو دزفول در اطلاعیه ها اعلام کرد که فردا عصر ساعت 5 در فلکه یعقوب لیث اشخاصی از تهران می آیند تا لوح زرین هدیه ی وزارت کشور را در وسط میدان نصب کنند ،
ما ذوق زده به بقیه فامیل اطلاع میدادیم که فردا عصر با ماشین دنبالشون میریم که بریم جشن...
در بعدازظهر فردای آن روز تا ما از خواب شیرین عصرگاهی بیدار شیم و دوش بگیریم و اقوام رو جمع کنیم ، وقتی به میدان رسیدیم تمام چمن میدان به سفیدی میزد، دقت که کردیم دیدیم تمام از لیوان های خالی بستنی شده و هیــــــــــچکس در میدان نبود!!
ما هم عصبانی از همدیگه چشم غره میرفتیم به هرکی که دیر حاضرشده بود. بعدش گفتیم خب حداقل بریم لوح رو ببینیم...
لوح بزرگ مستطیل شکلی در گوشه ای از میدان نصب شده بود که اونو خوندیم و از این که ایـــنهمه تعریفمون داده بودن خوشحال شده بودیم
................................
-پسر داییم روز سوم خرداد متولد شد...هورااااااااااا
-من در شُرُفِ به پایان رسیدن امتحاناتمم.دعام کنید..محتاجم به دعا همه جوره