عاشقی=خر شدن و قاطی کردن در لحظه
حرفای عاشقانه=چرت و پرتای ادمای علاف
عشق یه طرفه=درگیری با خود و اطرافیان
عشق دو طرفه=اسکل شدن طرفین
شعر عاشقانه=چرت و پرت با ردیف و قافیه
عکس عاشقانه=تیریپه اسکل مخفی
روزای عاشقانه=روزهای لوس و مسخره ای که ادمای علاف و اسکل به
خوبی و خوشی طی میکنند
پسر عاشق=استثنایی(یه خل و چلی مثه بقیه ی پسرا)
دختر عاشق=سرشار از عواطف و احساسات(مخ تعطیل)
عشق پاک=مستقیم اسایشگاه بیماران روانی...
عشق ظاهری=حوصله می خواد
اسکل کردن ادمای عاشق=خوراک خودمونه
وفا نکن!
نه به من ، نه به دیگری!
دستان وفادارت را به سویم دراز نکن!
زیرا سوزش بی وفاییت آزارم می دهد.
وفای تورا نمی خواهم!
سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــام......
دیشب شنیدم که قراره نورافشانیوجشن بخاطرروزمقاومت دزفول زیرپل جدید تو پارک رعنابرگزارکنن!
منم پاموکردم تو یه کفش که باید برم!
عصری خالم اومد خونمون ولی ماتصمیم گرفته بودیم که بریم جشن!گفتیمشونم بیاین گفتن نه!میخواستن برن یه پارکه دیگه ای(پارک خانواده)!
خلاصه منومامانمودخترخواهرم زودترازاینکه خالم اینا برن رفتیم سراغ جشن!
از سر پل قدیم که داشتیم میگذشتیم فشفشه هارو دیدیم..بعدشم که رفتیم توی جشن..
اونجاداییمم دیدیم.به اون یکی داییمم خبردادم که اگه میخواد بیاد!اونم رفت خواهرمو و زنشو اوورد
جاتون خالی....شهردار ویه نفردیگه سخنرانی کردن وبرنامه های جالب دیگه ای هم داشت!
مجری گفت ازبین بچه های7سال به بالاچندتادختروپسربیان برای مسابقه!دخترخواهرم بدوبدو رفت که بره روی سن ولی شلوغ بود نشد بره!
بعدش گفتن بزرگترا آماده باشین که بعدش مسابقه ی شماست،خواهرزن داییم پاشد رفت پیش سن گفت که اگه گفتن بیاین زودبرم بالا!
منم پاشدم باهاش رفتم ..توی ذهنم گفتم خب حتمافقط مردا رو میبرن نه زنارو!!
بالاخره بعدازسرودخوندن گفتن ازبین خانوم ها و آقایون یه چندنفرشون بیان بالا!منم زودی خودمو جا کردمو رفتم روی سن!!
باورم نمیشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ازمون یه مسابقه گرفتن که یه جمله میگفت مجری بعدش یه جمله ی دیگه اضافش میکرد و ما باید جمله ی جدیدو به جمله ی قبلی اضافه میکردیم!مجری جمله ی سوومو خوندو منم که اولی ایستاده بودم یهو بلندگورو گرفت جلومو بعدبجای اینکه بگم : همسایمون شمالیه خونش همین حوالیه سرکوچشون بقالیه!!گفتم:همسایمون شمالیه خونش همین حوالیه سرکوچمون بقالیه!!وگفت باختی برو عقب!!
من فک کردم دیگه باید برم پایین،رفتم ازروی سن پایین ولی داییم گفت کجا؟برگرد جاییزه میدنت!
دیدم آره بقیه هم که باختن عقب وایسادن!خلاصه دوباره برگشتم بالاو همه هم سوختن!!بهم یه فلاکس جاییزه دادن..
مسابقه ی آقایون ولی خیلی راحت بود!من ازاینورهی جواباشونو میگفتم..
جاییزه رو که گرفتیم اومدیم پایین یکی به زبان دزفولی گفت: چا چِه گُفتهِ که جاییزهَ دانتون!!(یعنی مگه چی گفتین که جاییزه بهتون دادن)!!!!!!
یعنی اینهمه زحمت کشیدیم زیر سن منتظرموندیم تابریم بالاوحرفیدیم همش کشک!!!!!!!
خـــــــــــــــــــــــب...نمیدونم چندوقته مطالبم ضعیفن یا دیگه کسی نیست که برگزیده کنه مطالبو!!!مطالب که نمیشه رو هوا بمونن یه نظارتی بکنید لطفا ایهالناس!
بازم روز مقاومت مردم دزفول و آزادسازی خرمشهرمبارک باد.......
شب لیله الرغائب هم التماس دعا شدیییییییییییییییییید دارم ازتون.....مسجد کجبافان دزفول هم از ساعد 11تا2شب احیاداره امشب(جهت اطلاع همشهریها!)
سلام..
امروز عصر وقتی اعضای خانواده طبق معمول هرروز گوشامونو تیز کرده بودیم تا صحبت های مجری هاومهمان رادیودزفول
رو گوش بدیم..شنیدیم که برنامش درمورد مقاومت مردم شهیدپروردزفول هست..
مادرومادربزرگمم شروع کردن به خاطرات تعریف کردن
واسه ماهایی که اون روزا هیچ خبری ازمون نبود ماجراهای جالبی بودن!
مادرم میگفت طرف خونشون که بمبارون بوده نه آب بوده نه برق و نه گاز!
ولی وقتی رفتن خونه ی اقوامشون توی یه منطقه ی دیگه ی شهردیدن که اونا خیلی ریلکس دارن به زندگیه عادیشون ادامه میدنو جارو برقی هم میکشن!!!!!
مادرم میگفت سال1366 از تلویزیون خبرهایی شنیده!
از آشپزخونه خارج شده ورفته جلوی تلویزیون تا ببینه خبرچیه!
ومیشنوه که مجری میگه میخوان یه نظرسنجی راه بندازن و ببینن از نظرمردم مقاوم ترین شهر و مردم دربرابر بمباران ها که مردمش شهرشونو ترک نکردن کدوم شهربوده!
مادرم پیش خودش میگه حتما یا دزفول انتخاب میشه یا کرمانشاه!!
و بالاخره هم دزفول به عنوان شهرمقاومت انتخاب میشه..عجب انتخاب باشکوه و برازنده ای!
خیلی از همشهریامون توی این بمباران ها جانشونو از دست دادن ..
خواهرم به نقل از یه نفردیگه میگفت:
بعدازبمباران مردم وارد یه خونه ای شدن که کلی کفش هم اونجابوده وهمش دنبال صاحبای کفشا زیر آوارمیگشتن!بعداز مدتی متوجه شدن که اون خونه ی یه کفاش بوده و کفش ها هم مال مردم..
مادرم قبلا بهم گفته بود که وقتی قراربوده نماد مقاومت رو به دزفول بیارن جشنی برپا کردن ولی ازبس مادرم اینا دیربه مراسم رسیدن که فقط اثر آشغال های بعدازجشن روی زمین مونده بوده!
ولی جدی جدی توی عجب شهری به دنیا اومدم ها!!من که به شخصه عاشق دزفولم..هرشهری میرم میگردم شاید ازش خوشم بیاد ولی هیچ وقت نمیتونه جای دزفول رو برام پرکنه
مردم مقاوم شهرستان دزفول روزتون مبارک