سلام بر همه
به احتمال زیاد این پستِ اخرِ من در سال 1393 هست.
ابتدای هرسالی آدم کلی دعا میکنه و با خودش قولو قرار میذاره که امسال دیگه باید خداکمک کنه و بهترین سال عمرم بشه! و آخرِ همون سال به این نتیجه میرسه که " بر لب جوی نشین و گذرِ عمر ببین "
این سالی که گذشت برای شما چطور بود؟
هنوز تا شنبه فرصت هست ها ...میتونین غوغا کنین! ( الکی مثلا من به شما امیدوارم! )
سال جدید تو گویش ما دزفولی ها یچیزی راجبش میگیم: هـِـهاتی رَسَ شَنبِـد به نوروز ( یعنی خیلی چیزه غیرمعمولی هست که روز عید،شنبه باشه و چیزه فرخنده ای هست )
خب بریم سر پست شخصی خودمون! عکس بذارم براتون..
4شنبه هفته گذشته که هنوز میرفتیم دانشگاه منو ینفر دیگه از طرف بسیج رفتیم مزار شهدای گمنام دفن شده توی دانشگاه رو تزئین کنیم و سفره هفت سین بچینیم روش . خداییش اون یکی دختره خیلی بیشتر از من کار کرد و این شد نتیجش :)
بعدش جمعه پامونو از خونه گذاشتیم بیرون که بوووووووووووووووممم با ماشین تصادف کردیم..خیلی وحشتناک بود ولی خداروشکر همه سالمیم..ماشین هم الان از تعمیرگاه اومد
بعدش منظره قشنگ غروب پشت پرچین چشممو گرفت..
و داداش گلم پیشنهاد این مکانو داد برای عکس گرفتن
البته پیشنهاد این مکانو داد و خودم شیطونی کردم رفتم اونور!
آسمون شهرم
همین الان مهمون نوروزی برامون اومد از شهری دیگه برای همین تندتند عکسارو میذارم..مغزم کار نمیکنه که متن بنویسم!
بعدشم رفتیم کنار آب
مثلا میخواستم عکس هنری بشه که نصف آسمون تاریک و نصف دیگش روشن بود
آب خیلی سرد بود
بعدش مامانم زنگ زد منو برد اهواز ! شنبه شب برگشتیم
دستمالم دستمالای قدیم ها!! میذاریشون رو هم شکل درست میشه
اینم گربه خان....اگه ماده هم هست نمیدونم!
اه عکس گل شقایق یادم رفت بزنم رو سیستم...بذارین برم سلام کنم با مهمون بعدش میذارم..فعلا..
خب اومدم:)
اینم دیروز که رفتیم مزار عموی شهیدمو شستیم برای 5شنبه که عید مرده ها هست دیدم خوشم اومد
اگر اشتباه نکنم مزار شهید محمدحسین کارساز بود.
استاد ما کــــــــــــــــــــلی تکلیف عید داده.
هی میگفت20م که باهاتون کلاس دارم بیارینشون..گفتمش استاد20م پنج شنبس ما با شما چهارشنبه 19م کلاس داریم.آخه عروسی داداشم21م و 22م هست که شنبس..گفت خب شما بیشتر از ما اطلاع دارید همون 19م بیارید.
خب دیگه عیدتون پیشاپیش مبارک
چهارشنبه سوریتون مبارک
یا حق
ســــــــــلااااااااااااااااااااااااااااام
ایام فاطمیه رو تسلیت میگم
فضای مسجد ما..
خوشم میاد به همه جا هم نفوذ دارم!
دیروز با چندنفر از بسیج دانشگاه رفتیم سر مزار شهدا و اسم شهدا یه همراه سن و محل شهادتشون و مکان مزارمطهرشون رو نوشتیم تا 5شنبه که دانشگاه میخواد ببره راهیان نور بچه هارو به هرکس اسم یک شهید رو بدن و...
من که انگار قسمت نیست باهاشون برم ولی ایشالله که سفر بی خطری رو داشته باشن.
سه شنبه صبح استادمون دیر کرد و دختر و پسری قرارداد نوشتن که اگر استاد نیومد دختره برای بچه های کلاس شیرینی بخره! استاد هم نیومد و دخترخانوم برامون شیرینی تر خرید!
راستیتش من نمیدونستم که این کارشون شرط بندی هست یا نه! برای همین نخوردم!!!!! اومدم خونه از مامانم پرسیدم گفت نه این قول و قرار بوده و شرط بندی اونه که پول بذاری وسط و اونو ببازی! یعنی یه کیک خوشمزه رو از دست دادم؟:دی فددددددددددای سرم
راستی تو پست قبلیم نوشتم که تازه زمستون خوزستان شروع شده...
و حـــــــــــالا بهار در خوزستان شروع شده! و این هم دانشگاه...
تو این عکس پایینی هنوز هوا سرد بود
لابد حرف بسیار هست که بنویسم ولی خب مهمون داریم برم پیششون...
یا حق ..
سلــــــــــــــــــــــــــام
دزفول زمستانش شروع شد بالاخره با بارش باران پریروزی..
دیروز خاک بود...باز دوباره امروز بارون...
پریروز یه گشتی تو شهر زمستونمون زدیم اینم نتایجش:
تو پستی که راجب خاک زده بودم که برگزیده هم شد توش عکسی از محله خاکیمون گذاشتم،حالا همون صحنه ولی بارونیش..
اینم فکر کنم میگنش پارک روناش..پل جدید تو عکس مشخصه
اینجا خواستم عکس هنری بگیرم موقعی که ماشین میره تو اب ها و آب پخش میشه..
از روی پل شناور عکس انداختم از پل قدیم...
اینم از زاویه ساحل..
بارون میاد
این روزها خالی ام..
مثل یک نیمکت گوشه شهر!
که پر از قصه شده..
تنها..
آرام..
و بی حوصله..
و انگار زمستان زده ام..
و روی تنهایی ام تنها باران می نشیند..
بوقلمون..گاهی اون قرمزی زیر گلوش باد میکرد سفید رنگ میشد(مال اون قهوه ایه)! فتبارک الله احسن الخالقین
سمنو آی سمنو...مالِ پایِ هفت سین،سمنو..
سمنو خونه عمم