سلام...
امروز مراسم تشییع جنازه یکی از بهترین خواننده های ایران بود.یکی که دیگه هیچکس شبیهش توی دنیای هنر نیست....
واقعا ناراحت کنندست که دیگه نمیشه ترانه های جدید از مرتضی پاشایی رو گوش داد :(
اون زنده یاد تو برنامه ساعت25 شبکه تهران یه شب دعوت داشت و من اولین بار اونجا قیافشونو دیدم.قبلا از آهنگاش شنیده بودمو طرفدارشون بودم...تو اون برنامه وقتی مجری ازش خواست که راجب کلمه (مرتضی پاشایی) یه توضیحی،کلمه ای،توصیفی ،چیزی بگه .آقای پاشایی در جواب گفت : یه موجود ناشناخته...
دیشب و پریشب مردم اکثر شهرها به احترام ایشون در یه مکانی جمع شدنو ترانه هاشو با هم زمزمه میکردن و شمع روشن کردن...
منم دیشب به یکی از این تجمع ها سرزدم،زیاد وسط جمعیت نرفتمو خبرندارم ولی کاشکی اعلام میکردن آخر مراسمشون که صلوات یا فاتحه هم بفرستین براش! یا تو یه محل مذهبی براش مراسم ختم میگرفتن تا برای اون مرحوم هم آرامش روح میشد .مراسم نمادین خوبه ولی اصلش باید کاری کرد که بدرده خواننده محبوبمون بخوره و بعدش یادشو با ترانه هاش زنده نگه داریم.
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااقعا حیف بود که فوت کرد :(
به خانواده ایشون و دوست دارانشون تسلیت میگم :(
سلام دوستان
ماه محرم رو تسلیت میگم..این شبها دعامون کنین ها
از توی شهر ما رودخونه دز میگذره و منظره های زیبایی به شهرمون میبخشه.حالا یه منطقه هایی از شهر که بالا تر از رودخونه هستن منظره هایی مشرف به رودخونه دارن که واقعا قشنگن.چندروز پیش از یکی از این مناطق داشتم رد میشدمو با این صحنه روبرو شدم که داشتن با این دیوارا جلوی منظره رو میگرفتن.
برای اینکه کسی نیوفته پایین خدایی نکرده، ولی خب خیلی دلم گرفت.میتونستن حداقل با یچیزی که بشه منظره رو دید اونجارو بپوشونن که امنیتش هم حفظ بشه..
.......بگذریم
دیشب رفته بودم خونه عمم،شب میخواستم بمونم اونجا..تکیه زدن تو خونشون...
دخترعمم گف پسرهمسایمون اومده بلندگورو گرفته دسش یه نوحه ای خونده نمیدونیم طنزه یا واقعیه!! خونده که عباس اومه کربلا...چند نفر به یه نفر ؟! خب بعدش دیگه ساعت 1 شب بودو پسرعمم با دوستاش بعد از رفتن مردم داشتن تو تکیه فوتبال بازی میکردن
دخترعمم هی بهشون میگفت بسه دیگه برین خونه هاتون.پسرعمم هی میگفت نه بذار ده دقیقه دیگه بازی کنیم
دخترعممم بهش گفت اگه میخواین بمونین باید به امیرحسین بگین برامون بخونه..دیگه گیر دادن به پسره که بیا براشون مداحی کن
پسره بنده خدا نشست هی میگفت ریــــــــوم نه (روم نیست)
پسرا هم بهش میگفتن امیرحسین بخاطره خودت نه.....بخاطره تیم بخون !
یه مصرع از نوحه رو خوند دیگه بعدش پسرعمم اومد گف شب میخوای بمونی؟ گفتمش آره.گفت پس بخاطر آبجی بذارین ده دقیقه بازی کنیم. به دخترعمم گفتم بابا رو انداخته به من دیگه ضایعم نکن بذار بازی کنن...
بازی کردنو بعدشم خواهره یکیشون اومد بهش گفت بیا یچیزی در گوشت بگم! پسره رفت پیش خواهرش منم شنیدم که خواهرش به برادرش گفت بابایی گفته بیام با گوشات بگیرم ببرمت!!!!!!!! دیگه بنده خدا رفتش.دوباره خواهرش اومد گفت داداشم گفته توپمو بدین...و بازی به اتمام رسید.
تازه بعدش پسرعمم نشست و چندتا نوحه جدا کرد که فردا شب بره تو مسجد محلشون بخونه.خیلی خوبه که بزرگترا به کوچیکترا این فرصت هارو بدن....خیلی عالیه که کسی تو این حالو هواها بزرگ بشه.مگه نه؟
تو شهره ما شبای محرم خیلی متفاوته
تو محله های قدیمی خیلی شلوغ میشه.منطقه های جدید تکیه میزنن ولی بازم بیشتر مردم میان تو منطقه های قدیمیشون برای مراسمات.
خیلی از بچه ها که خونه هاشون تو مناطق جدیده تو این ایام چون تا دیروقت بیرون هستن و صبح میرن سرکار یا مدرسه دیگه لوازمشونو میبرن خونه اقوامی که تو محله های قدیمی ساکنن و اونجا میمونن.
خداروشکر همه نوع مراسماتی هم اینجا برگزار میشه که دیگه حق انتخاب دارن مردم با هر سلیقه ای که دارن...
خب دیگه..التماس دعا به شدت....