نه!سهراب.بس است ! بس است، دیگر چشم هایم رانمیشویم دیگر نمیخواهم جور دیگر ببینم !! چشم ها را شستم .... بیشتر دیدم.... روشن تر دیدم..... حقیقت چهره ی کریهش را بیش از پیش به رخم کشید... دیگر نمیخواهم به وضوح ببینم! از چشمهایم بیذارم.وقتی شفافند، وقتی حقیقت رابا وضوح تمام مینگرند... آری..حقیقت از تلخ هم تلخ تر است... سهراب کاش بودی و میگفتی: چشم هارانباید شست..! ........چشم ها راباید بست........
گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد میشود
که دنیا با تمام وسعتش برایــم تنگ میشود!
دلتنگم . . . !
دلتنگِ کسی که گردشِ روزگارش
به من که رسید از حرکت ایستاد!
... دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید
دلتنگِ خودم
خودی که مدت هاست گم کــــــرده ام!
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا
یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی!داخل
اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یک
دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب
اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر
به زنهای جوان سلام نمیکرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام
نمیکنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.
میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم:
دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
معلم وارد کلاس شد، چشمش به نوشته ی روی تخته افتاد: " ورود خانم های بی حجاب به کلاس درس ممنوع!" عصبانی شد و به دفتر رفت، مدیر به کلاس آمد، اول با زبان خوش پرسید: چه کسی این جمله را نوشته؟ کسی جواب نداد، مدیر عصبانی شد. بچه ها را بیرون کرد و به صف کشید و تا توانست با چوب به کف دستشان زد، باز کسی چیزی نگفت. شهید محمد رضا توانگر
می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند. ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من فقط حدیث خواندم. شهید محمد منتظر القائم
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ،
نسل خوابیدن با اس ام اس ،
نسل درد و دل با غریبه های مجازی ،
...
نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه ،
نسل لایک و پوک از روی قرض ،
نسل کادو های یواشکی ،
نسل خونه خالی و دعوت شام ،
نسل پول ماهانه ی وی پی ان ،
نسل صف و دعوا ،
نسل تف ، وسط پیاده رو ،
نسل هل ، توی مترو ،
نسل مانتو های تنگ ،
نسل " شینیون " زیر روسری ،
نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار ،
نسل شارژهای اینترنی ،
نسل " copy , paste " ،
نسل جمله های کوروش و دکتر ،
نسل فتوشاپ ،
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ،
نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو !
یادمان باشد ، هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم ،
بین عذاب هایمان ، مدام بگوییم ، یادش بخیر
دنیای ما هم همین طوری بود
دیشب به سیگارم گفتم:
خوش بحالت تو از من خوش بخت تری
گفت چرا؟
گفتم:تو آتش بر سر داری و من بر دل
تو باهر پکی که بهت میزنند خاکستر میشی
ومن با هر خاطره ای که یاد میارم
آتیش میگیرم
تو دود میشی و یه بویی ازت تو هوا میمونه
امامن زیرخاک میرم وعطرمم باهام چال میشه
تو تموم میشی یه فیلتر ازت باقی می مونه
اما از من هیچی باقی نمی مونه
دیدم دیگه بویی ازش نمیاد
سرم و چرخوندم دیدم خاموش شده
گفتم اینم آخریش
که تو با دو پک به انتها میرسی
و من سالهاست که به انتها نرسیدم
دیدی تو خوشبخت تری
فعلا دلتنگی تنها نصیب من از همه ی زیبایی توست
….
این روزها می گذرند….
ولی من به این سادگی
از این روزهای تلخ نمی گذرم
……….
چشمانم شب ترین است
دلم دریاترین ..
رویایم ستاره ترین
و
عشقم کوه ترین…!
کجاست آن فرهادترین …؟
……….
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!
……..
فکــر میــکردم تـو همــدردی!
ولــی نــه!
تــو هــم ، دردی….
………….
این روزها اگر کسی پیدا شد
که شماره تلفنت رو حفظ بود
حتماً قدرش رو بدون
خیلی باید خاطرت براش عزیز باشه…
………………..
من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه شایستگی رنجهایم را نداشته باشم..
…………………
ای مــتــرســکـــــ ! آنقدر دستهایت را باز نکن ، کسی تو را در آغوش
نمیگیرد ، ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی مــیــاورد
…………….
بترسید از آدم هائی که عاشق نیستند ولی عاشقی کردن را خوب بلدند
……..
دلتنگی تنها نصیب من از زیبایی های توست
….
این روزها می گذرند….
ولی من به این سادگی
از این روزهای تلخ نمی گذرم
……….
چشمانم شب ترین است
دلم دریاترین ..
رویایم ستاره ترین
و
عشقم کوه ترین…!
کجاست آن فرهادترین …؟
……….
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!
……..
فکــر میــکردم تـو همــدردی!
ولــی نــه!
تــو هــم ، دردی….
………….
این روزها اگر کسی پیدا شد
که شماره تلفنت رو حفظ بود
حتماً قدرش رو بدون
خیلی باید خاطرت براش عزیز باشه…
………………..
من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه شایستگی رنجهایم را نداشته باشم..
…………………
ای مــتــرســکـــــ ! آنقدر دستهایت را باز نکن ، کسی تو را در آغوش
نمیگیرد ، ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی مــیــاورد
…………….
بترسید از آدم هائی که عاشق نیستند ولی عاشقی کردن را خوب بلدند
……..
دلتنگی تنها نصیب من از زیبایی های توست