_خیلی سخته که توی پاییز با غریبی آشنا شی، اما وقتی که بهار شد یه جورایی ازش جدا شی...
_وقتی دهکده ای آتش می گیرد همه دودش را می بینند اما وقتی قلبی آتش می گیرد کسی شعله اش را نمی بیند...
_روی دیوار مقابل پنجرهات قلبی کشیدم زیبا، تا ارزش عشق همیشه در خاطرت باشد، امروز تو رادیدم که روی قلبم مینوشتی: زبالههایتان را در این محل نگذارید...
_ این روزها انگار باد به گوش آدمها مى رساند ، که چقدر تنهایم ؛ عجیب است همه مى خواهند دوستان خلوتشان را ، با من قسمت کنند ! حتما چشمهایم هر صبح ، به راحتى باران دیشب را ، لو مى دهد ...
_ چه ساده با گریستن خویش زنده می شویم و چه ساده در میان گریستن می میریم و در فاصله ی این دو به سادگی چه معمایی می سازیم به نام زندگی...
_دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است...
_چشمامو وقف تــو کردم، دل به خلوت تــــو بستم ، هم ترانه پس کجایی؟! من که مردم از جدایـی، دل شکسته و غــریبم، جون میدم اگـــه نیایی...